اخرین پست 93
امیرعلی قشنگ مامان چه قدر خوبه که هستی...چقدر خوبه که به دنیای من اومدی و هر لحظه دنیامو شیرین تر و خواستنی تر میکنی اول میخواستم یه پشت بهمناسبت 3 ماهگیت بذارم اما چون باید حجم عکسا رو کم کنم و زمان بره مجبورم اخرین پست 93 رو بنویسم. یادمه تو اخری پست 92 نوشتم که دوستدارم متولد سال 93 باشی و تو توی سال 93 قدم رو چشم ما گذاشتی. به غیر از جوونه زدن تو نوگل من امسال دو تا از ریشه های محکم خانوادمونو از دست دادیم که متاسفانه تلخی زیادی برای هممون به همراه داشت. پدری عزیزم پدربزرگ نازنینم ما رو تنهاگذاشت تلخ تلخ تلخ..راستش خیلی دلتنگشم و ناراحتم که نتونستم تو بدرقه کردنش به خونه ابدیش همراهیش کنم. ...
نویسنده :
مامان مهسا
1:59
روزمرگی های دو ماهگی
امیر علی قشنگم الان با موبایل اومدم برات بنویسم تو پست بعدی عکساتو میذارم فندوق مامان 26 بهمن رفتیم واکسن دو ماهگیتو بزنیم البته روز قبلش رفتیم فرستادنمون یه درمونگاه دیگه اونجا هم واکسن تموم کرده بودن گفتن فردا بیاین. خیلی واکسن زدن برات سخت بود فکر نمیکردم تا این حد برام سخت باشه.مامان مهناز گرفتت و من همونطور که دستم رو دهنم بود دم در اتاق واکسیناسیون واستادم.همین که سوزنو زد تو پات یه لحظه سکوت کردی و یهو جیغت رفت هوا بمیرم برات که دردت اومد اومدیم تو ماشینو شیر خوردی ظهرش خوابت می اومد اما تا چشماتو میبستی جیغت میرفت هوا منم برات کمپرس گرم میذاشتم فرداش هم کمپرس سرد.خدا به دادمون برسه برای واکسن 4 ماهگیت من و بابا محمد یه ...
نویسنده :
مامان مهسا
17:36
دوماهگی
یه ماهه شدی ماه من
یه ماهه شدنت مبارک ماه کوچولوی مامان یه ماهه شدی همه دنیای من یه ماهه تمام لحظه هام در بودن در کنارت خلاصه میشه یه ماهه معنی عاشقی رو فهمیدم یه ماهه چشمام رو به چشمای نازت باز میشه 24 دی به مناسبت اولین ماهگردت مامان مهنار برات کیک و کادو گرفت و یه تولد کوچولو برات گرفتیم
نویسنده :
مامان مهسا
1:40