فرشته زمستونی منفرشته زمستونی من، تا این لحظه: 9 سال و 4 ماه و 13 روز سن داره

نفس مامان وباباش

روزهای اخر

1393/9/17 1:05
نویسنده : مامان مهسا
779 بازدید
اشتراک گذاری

شیرین عسل مامان سلاممممممم niniweblog.com

الان دقیقا 38 هفتست که با منی.همراه و همقدم من دوستت دارم.اول اینکه چهارشنبه اخرین جلسه کلاس زایمانمو با مامان مهناز رفتم.صبح هم بابام برام وقت سونو گرفته بود ظهر من و مامان مهناز راهی سونوگرافی شدیم.کلی تمرین کردم تا از دکتر بپرسم وزنت چه قدره اخه تو هفته 30 یادم رفت بپرسم وزنتو.صبح اخر کلاس ماما که مربیمون بود شکمم رو معاینه کرد و گفت چرخیدیniniweblog.com منم خوشحال شدم فقط ناراحتیم نامشخص بودن زمان دقیق زایمان بود اخه بدون محمد واقعا غیر قابل تصور بود اومدنت.

گفتم راهی سونوگرافی شدیم حالا بماند کاغذ نوبت دهی رو پاره کرده بودن و دوباره نوشته بودن من که نفر 7ام بودم شده بودم نفر پنجمniniweblog.com رفتیم تو تا نوبتمون شه من یه w کف دستچپم نوشتم تا یادم نره وزنتوبپرسم.اخه هفته 34 خانموروایی (مامامون) گفت ریزی و من کلی غصه خوردم.تا دراز شدم گفتم میشه وزنشو بدونم؟؟دکتر موتمنی هم با لبخند گفت اونم بهت میگم گفت بهت گفتن بچت نچرخیده؟ گفتم اره.فهمیدم مامام اشتباه کرده. گفت الان هفته 35 امی من برق از سرم پرید گفتم نهههههههه من الان هفته 37 ام گفت 37؟؟؟ من خیلی سنشو زیاد بگم 36 بیشتر نیست. گفتم بر ااس همه سونوهام الان هفته 37ام  گفت سونوهات همراهت نیست؟منم برخلاف همیشه که پوشه مدارک پزشکیم همراهمه  اون روز نبرده بودم گفتم نه.یعنی مشکلی داره؟ گفت نه فقط کم رشد کرده.وزنشم حدود 2900 .هموم چیزی که خانم وروایی گفته بود.دیگه من نفهمیدم چه طوراومدم از اتاق دکتر بیرون.داشت قلبم کنده میشد چرا باید 2 هفته سنت کمتر نشون بده.مامانم حال پرشونمو دید سریع گفتم نچرخیده سنشو دو هفته کمتر گفت.مامانم یه کممنو اروم کرد بعد پاشود رفت تو اتاق دکتر و باهاشحرف زد اونم گفته بود مشکلینداره فقط ریزه.چررررررررا اخه جوجوی مامان چرا ریزی شماااا/؟

شانس من دکترم مطب نبودمامانم گفت بریم پیش خانم وروایی رفتیم و اون کلی ارومم کرد که مهم نیست.البته تو سن سونو سنتو 36 /36/5 زده بود نه 35.

شنبه هم رفتم دکتر بهم وقت سزارین داد برای 24 اذر گل مامان اخرین هفته ایه که با همیمممم. من این همه میخورم خب شما هم یه کم تپل شو

مامان عاشششششقتتتتتتتتتتتههههههههههههه

پسندها (2)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (3)

هدی (مامان آرش)
18 آذر 93 14:33
سلام عزیزم.دکترت کیه?مگه نگفتی میخوای طبیعی زایمان کنی??? چند وقت بعد زایمانم خیلی دلم میخواست برم پیش خانوم وروایی و بهش بگم خانومایی که تو کلاس با هم بودیمو جمع کنه تا دوباره همدیگرو با بچه هامون ببینیم.ولی اسم هیچ کدومو نمیدونستم.وقتم نکردم.ولی دوس دارم دوباره خانم ورواییو ببینم.
مامان مهسا
پاسخ
سلام خانمی.ذاکری حسینی.میخواستم عزیزم پسرم نچرخیده سرش بالاست نمیشه زایمان طبیعی کنم.چه فکر قشنگی داشتی.واقعا خانم وروایی به ادم ارامش میدهخیلی دوستداشتنیه
هدی (مامان آرش)
18 آذر 93 14:36
آخرش این تاریخ وبلاگتو درست نکردی ببینیم هر پستو کی گذاشتی. ایشالا زایمان خوبی داشته باشی و نی نیت سالم بیاد تو بغلت. زودی بیا و عکس نی نی رو هم بذار. این خانوم موتمنی برا من بدجنسی کرد و تو سونوی آخر وزن آرشو بهم نگفت.با اینکه ازشم پرسیدم. من هیچ وقت نفهمیدم وزنش چقدر بود.
مامان مهسا
پاسخ
تو ارشیوم معلومه هدی جان.مرسی برامون دعا کن.انشا... من خیلی سمج ازش پرسیدم
صفورا مامان آوا
20 آذر 93 11:55
آخییییییییییییی عزیزم ایشالا به سلامتی کوچولوت بیاد تو بغلت بووووووووووووس
مامان مهسا
پاسخ
مرسی صفورا جون.لطف کردی بهمون سر زدی