روزهای اخر
شیرین عسل مامان سلاممممممم
الان دقیقا 38 هفتست که با منی.همراه و همقدم من دوستت دارم.اول اینکه چهارشنبه اخرین جلسه کلاس زایمانمو با مامان مهناز رفتم.صبح هم بابام برام وقت سونو گرفته بود ظهر من و مامان مهناز راهی سونوگرافی شدیم.کلی تمرین کردم تا از دکتر بپرسم وزنت چه قدره اخه تو هفته 30 یادم رفت بپرسم وزنتو.صبح اخر کلاس ماما که مربیمون بود شکمم رو معاینه کرد و گفت چرخیدی منم خوشحال شدم فقط ناراحتیم نامشخص بودن زمان دقیق زایمان بود اخه بدون محمد واقعا غیر قابل تصور بود اومدنت.
گفتم راهی سونوگرافی شدیم حالا بماند کاغذ نوبت دهی رو پاره کرده بودن و دوباره نوشته بودن من که نفر 7ام بودم شده بودم نفر پنجم رفتیم تو تا نوبتمون شه من یه w کف دستچپم نوشتم تا یادم نره وزنتوبپرسم.اخه هفته 34 خانموروایی (مامامون) گفت ریزی و من کلی غصه خوردم.تا دراز شدم گفتم میشه وزنشو بدونم؟؟دکتر موتمنی هم با لبخند گفت اونم بهت میگم گفت بهت گفتن بچت نچرخیده؟ گفتم اره.فهمیدم مامام اشتباه کرده. گفت الان هفته 35 امی من برق از سرم پرید گفتم نهههههههه من الان هفته 37 ام گفت 37؟؟؟ من خیلی سنشو زیاد بگم 36 بیشتر نیست. گفتم بر ااس همه سونوهام الان هفته 37ام گفت سونوهات همراهت نیست؟منم برخلاف همیشه که پوشه مدارک پزشکیم همراهمه اون روز نبرده بودم گفتم نه.یعنی مشکلی داره؟ گفت نه فقط کم رشد کرده.وزنشم حدود 2900 .هموم چیزی که خانم وروایی گفته بود.دیگه من نفهمیدم چه طوراومدم از اتاق دکتر بیرون.داشت قلبم کنده میشد چرا باید 2 هفته سنت کمتر نشون بده.مامانم حال پرشونمو دید سریع گفتم نچرخیده سنشو دو هفته کمتر گفت.مامانم یه کممنو اروم کرد بعد پاشود رفت تو اتاق دکتر و باهاشحرف زد اونم گفته بود مشکلینداره فقط ریزه.چررررررررا اخه جوجوی مامان چرا ریزی شماااا/؟
شانس من دکترم مطب نبودمامانم گفت بریم پیش خانم وروایی رفتیم و اون کلی ارومم کرد که مهم نیست.البته تو سن سونو سنتو 36 /36/5 زده بود نه 35.
شنبه هم رفتم دکتر بهم وقت سزارین داد برای 24 اذر گل مامان اخرین هفته ایه که با همیمممم. من این همه میخورم خب شما هم یه کم تپل شو
مامان عاشششششقتتتتتتتتتتتههههههههههههه