فرشته زمستونی منفرشته زمستونی من، تا این لحظه: 9 سال و 4 ماه و 8 روز سن داره

نفس مامان وباباش

آخرین پست قبل از تولد

1393/9/23 1:02
نویسنده : مامان مهسا
574 بازدید
اشتراک گذاری

 سلام شیرین ترین هدیه خدا

عزیزم از نوشتن عنوان این پست کلی هیجان زده ام.9 ماه تو دلم بودی جونه زدی و بزرگ شدی و من هر لحظه بیشتر عاشقت شدم.هر لحظه برام خواستنی تر شدی.باورش سخته که فقط یه روز دیگه مهمون دل مامان هستی.میای بیرون و وارد این دنیای قشنگ میشی.هنوز نیومده همه کلی عاشقتن کلی دارن لنتظار اومدنتو میکشن گل پسرم.

اقرار میکنم از تغییر شرایط خوشم نمیاد هیچوقت دلم میخواد تو دلم بمونی.مگه میشه مامان جان؟؟؟

امشب بابات پرواز داره تا بیاد پیشمون صبح میرسه و با هم میریم پذیرش بیمارستانو انجام میدیم.دوشنبه هم قراره زمینی بشی خوشگل مامان.راستی گفتم خوشگل؟واقعا هیچ تصوری ندارم راجع به قیافت.هر چی باشی من عاشقتتتتم.اما به دلم افتاده کچلی اخه خودم کچل بودم ولی بابات کرور کرور مو داشته.

تو این مدت خیلی دلم برای پوشیدن شلوار لی رانندگی کردن وووای کفشای پاشنه بلندم و بازار رفتن و... تنگ شده.اما مطمینم خیلی بیشتر دلم واسه روزایی که تو دلم بودی تنگ میشه.اینکه تکون میخوردی و من قربون صدقت میرفتم و به پهلو که داراز میشم وشکمم روی زمین قرار میگیره و چنان لگدایی نصیبم میکنی مجبور میشم کج تر بشم تا بهت فشار نیاد.اینکه تا دو قدم راه میرم پایمبارکتو میذاری روی مثانه ام و فشار میدی فشار میدی و وقتی بیرونم میترسم ابروم بره مامان جان اخه این چه کاراییه؟

تو این مدت حسابی مامان تپل شده.62.5 بودم اول حاملگیم الان 80 ام.دیگه خودت تصور کن چه دراکولایی شدم.تکون خوردن برام خیلی سخت شده عسیسم.

امروز کارگر داشتم وخونمون مثلدسته گل شد اماده ورود شما.به مامانم میگفتم الان دیگه میتونم بزام.

یه اعتراف:به طرز وحشتناکی ازسزارین میترسم جوجو برام دعا کن تو بیمارستان کولی بازی درنیارم  ابروریزی نکنم.

دوستای مهربونم ببخشید بهتون سرنزدم ایشالا جبران میکنم برامون دعا کنید...

پسندها (1)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (2)

هدی (مامان آرش)
24 آذر 93 1:06
بسلامتی عزیزم.وای من یه حسی شدم.ته دلم یه حالی شدم. لحظه قشنگیه وقتی بچتو اولین بار میبینی.خدا نصیب همه بکنه. دوس داشتم بیام و بعد از زایمانت ببینمت. ایشالا که زایمان راحتی داشته باشی نی نی کوچولوت صحیح و سالم بیاد تو بغلت. منم از سزارین میترسم.با اینکه زایمانم سخت بود ولی فکر نکنم بخوام برای بچه بعدیم سزارین شم. زودی بیا و از حال خودت و نی نی باخبرمون کن.عکساشم بذار. مواظب خودتم باش. درپناه حق.
مامان مهسا
پاسخ
واقعا قشنگترین حس دنیاست.وای نگو سزارین خیلی سخته.هنوز خوب نشدم من
عاطفه مامان مانیاد
25 آذر 93 2:16
سلام مهسا جون...قدم نو رسیدت مبارک...قطعا امروز زایمان کردی...انشاالله به امید خدا که زایمان راحتی داشتی....خوشحال شدم به وب پسر من سر زدی،باعث افتخارمه که دوستی مثل شما و پسر خوشملت داشته باشم...امیدوارم مثل خیلی از مامانا بعد زایمان تنبلی نیاد سراغتو و تند تند برای پسر طلا پست بزاریمنتظر عکسای نی نی کوچوولو هستیم
مامان مهسا
پاسخ
سلام عزیزم.مرسی.از اونی که فکر میکردم سخت تر بود .مرس خانمی ما هم همین طور.همه سعیمو میکنم.