فرشته زمستونی منفرشته زمستونی من، تا این لحظه: 9 سال و 4 ماه و 24 روز سن داره

نفس مامان وباباش

اولین روزی که فهمیدم هستی...

1393/1/25 1:49
نویسنده : مامان مهسا
240 بازدید
اشتراک گذاری

امروز خیلی روز خاصی تو زندگی من بود نفس

امروز فهمیدم هستی

فهمیدم مادر شدم

امروز از صبح تا عصر کلاس داشتم.سر کلاس اول حالم خوب نبود 3 روزه حالم خوش نیست حال ببخشید گلاب به روتون تهوع دارم.عقب هم انداخته بودم.خالمم گیر داده بود مهسا تو حامله ایی.منم میگفتم نه.برام ازمایش بتا نوشت.صبح به سرم زد یه بی بی چک بگیرم و بین کلاسم بیام تا خونه تستش کنم اومدم و تستش کردم و گذاشتمش یه گوشه یه دقیقه بعد برش داشتم دیدم یه خط افتاده و زیرش ... انگار داره یه خط مشخص میشه فکر کردم خطای دیدمه با دقت بهش خیره شدم دیدم خط دوم کمرنگ ولی کاملا واضح مشخص شد.

نمیدونی چه قدر شوکه شدم چند تا جیغ کشیدم و سریع اومدم بیرون به مامانم زنگ زدم مامان اینا ترکیه رفتن به زور صدامو شنید اولش ترسید فکر کرد اتفاقی افتاده.اما بعدش سعی کرد منو از شوک در بیاره.منم سریع حاضر شدم رفتم ازمایشگاه ازمایش دادم.تو راه برگشت بلات یه جولاف خوشمل خلیدممممممم.عصرشم با عمه مریم و مامان جون رفتیم دیدن یه نی نی که تازه به دنیا اومده بود منم تو رو تصور کردم و خودمو تو اذر ماه...با عمه مریم برگشتیم و سر راه ج ازماشو گرفتیم عدد بتام 49.5 بود خاله میگه کمه باید 2 روز دیگه تکرارش کنم.

اضافه کنم که محمد نمیدونه هنوز کلی فکرای جور واجور دارم تا بهش بگم.فعلا خاله و مامان و مریم میدونن.

پ.ن:عکس بی بی چک و ازمایش و جوراب خوشگلت رو بعدا اضافه میکنم.

دوستتتت دارم فندوق مامان  

پسندها (1)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)