فرشته زمستونی منفرشته زمستونی من، تا این لحظه: 9 سال و 4 ماه و 22 روز سن داره

نفس مامان وباباش

گام مثبت

الان دقیقا ساعت 1:36 بامداده من صبح ساعت 7:30 باید سر کلاس باشم اما با کلی انرزی نشستم تا پست اخر شبمو بنویسم بعد لالا کنم.دیروز رفتیم دندون پزشکی و من دندونمو کشیدم  هنوز وقتی به این فکر میکنم که چه طور مثل یه شیر رفتم دندون پزشکی کلی به خودم افتخار میکنم .تازه رفتنم هم جریان داره پنجشنبه شب خواب دیدم که رفتم دندون پزشکی و خیلی راحت دندونمو کشیدم منم جمعه صبح به محمد گفتم فردا منو ببر دندون پزشکی البته امیدوار بودم بامامانم برم اما چه میشه کرد که یه سر داره و هزار سودا این فوق لیسانسش تموم شه من به همه شیرینی میدم.البته اگه سریع هوای دکتری نزنه به سرش.به خدا من که فقط 22 سالمه حوصله درسو ندارم اما مامانم بر عکس منه .خلاصه من و مح...
18 آذر 1392

یه پست بدون رمز

نفسم سلام کی قراره بیای؟امروز خیلی هوای بودنتو کردم خیلی دلم می خواد هرچه زودتر مامان بشم عزیزم. عزیزم این مدت یعنی این هفته خییییلی درگیر درسم بودم.عزیزم خیلی ارزو های رنگی رنگی دارم برای خودم محمدم و تو واسه زندگی ایندمون واسه تمام روزهای قشنگی که پیش رو داریم.میدونم اومدنت به زندگیمون برکت و شادی  وخوشبختی مضاعفی میاره.عزیزم از خدا میخوام زندگیمونو به بهترین راه هدایت کنه و کمکمون کنه تاثمره زحمتهامونو ببینیم میدونم کمکمون کنه میدونم خیلی رحمان و رحیمه .میخوام خونه رو یه تمیزی اساسی کنم کلی انرِزی مثبت دارم عاشق محمد و زندگی قشنگمون هستم برامون ارزوهای قشنگ کن اها و برای خاله مرجانت که باران جون قراره تا یه هف...
29 آبان 1392