فرشته زمستونی منفرشته زمستونی من، تا این لحظه: 9 سال و 4 ماه و 24 روز سن داره

نفس مامان وباباش

یه اتفاق کوچولو

1392/12/27 17:59
نویسنده : مامان مهسا
175 بازدید
اشتراک گذاری

دیروز عصر محمدم رفت.منم بوفه رو تمیز کردم جمعه هم که کارگر دارم.بابا ارومش نمیگرفت تنها باشم خلاصه قرار شد شب ساعت 11 بیاددنبالم.ساعت 11 حاضر واماده اومدم ازخونه بیرون حالا بماند که نصف اشپزخونه رو ریختم بیرون تا صبحزود برگردم که تمیز کنم اشپزخونه رو.اومدم ایمن عمل کنم با اسانسور نرم اخه بعضی وقتها گیر میکنه.از پلهاومدم پایین یهو پام در رفت و افتادم پایین یه صدای گرومپ بلندی داد که نگو گفتم الان همه میریزن بیرون به زور پاشدم و رفتم تو حیاط دیدم نمیتونم درست راه برم بابا هم کهاومد به زور سوار ماشین شدم.صبح انقققققدر درد داشتم که مامان و بابا به زور بردنم بیمارستان بببببببلللللللللللله استخوان دنبالچه ام ترک خورده.یعنی میبینن شانسوو؟دم عید همه کارام مونده یعنی فاجعه

           niniweblog.com

پ.ن:عصرش بابا عکسمو برد پیش یه متخصص گفته بود بی خود گفتن شکسته فقط ضرب دیدگیه.

یکشنبه برادر شوهری و خانمش و 2 تا کلوچه هاش با مادر شوهری و پدر شوهری اومدن عیادت من.

میخواستم امسال یه محبت گنده از خودم نشون بدم و جناب محمدو غافلگیرکنم و عیدی براش بخرم که این اتفاق افتاد.

تنها چیزی که خوشحالم میکنه اینه اگه با صورت میافتادم چی؟دندوووووووووووناممممممممم.خدایییا شکرت

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)