هفته هشتم
جوجه مامان وارد هفته هشتم شدیم
مامان خیلی خوشحاله عزیزم.امیدوارم تک تک این هفته ها رو با شادی وسلامتی طی کنیم.جونم برات بگه که فهمیدم نباید معدم خالی باشه چون تا خالی میشه حال تهوع میاد سراغم منم دایم در حال خوردنمببله اون همه کاهش وزن داره تموم میشه عزیزمامروز عصر رفتم وقت دکتر گرفتم واسه چهارشنبه کلی هم تو بازار واسه خودم چرخیدم بلکه یه مانتو غیر اندامی گیرم بیاد که نیومد وقتی راه میرفتم شلوارم اروم قل میخورد زیر شکممهی میگفتم خاک به سرم اخه چرا؟؟؟شما که هنوز اندازه یه لوبیای عزیزم همش واسه پرخوری هامه.هفته گذشته هم ازمایش دادم کلی خون ازم گرفتن بدنم خشک شدخانمه میگفت خونم که نداری نمونه هاتم زیاده.بنده خدا دلش برام سوخت وسط خون گرفتنش از رو میزش یه شکلات بهم داد گفت همین الان بخورش.
مامان جان همه چی خوبه ها اما اگه یه کوچولو سر حال تر باشم خیلی بهتر میشه.انگار از پشت چشمام پلکامو یهو میبندی میخوام غش کنم
راستی مامان جان اینقدر از اومدنت ذوق دارم به چند تا از وبلاگ دوستام که سر زدم بهشون خبر اومدنتو دادم و اصرار اصرار که بیاین وبم ببینید چههههههه خبره اخه یکی نیست بگه نی نی ندیده دوستای گلمم هم لطف کردن اومدن تو ذوق کردنای مامانت شریک شدن.
پنجشنبه بابات میاد میخوام براش جشن روز پدرو بگیرم اخه نبود پیشم تا با هم جشن بگیریم.یه عطری داشت وقتی نامزد بودیم میزد که تو همون دوران هم تموم شد میخوام از اون عطر براش بگیرم و یه کیک خوشمزه هم بگیرم که هوای خودمونو داشته باشممم
یه شام خوشمزه هم براش میپزم.
اینم عکس این هفتت عسلم