هفته دهم
قندک مامان
وارد هفته دهم شدیم تعداد هفته های با هم بودنمون دو رقمی شد
این از تصویر شما در هفته دهم
عزیزم هفته ای که گذشت پر از لحظات شیرین بود بودن بابایی بهترین لحظاتو برامون ساخت.اینبارکه بابایی بیاد ما تو هفته 13 هستیم.دیروز صبح بابا پرواز داشت بهش گفتم خودم میبرمت فرودگاه همین که رفتم دستشویی و اومدم دیدم میخنده گفت زنگ زدم اژانس میاد الان منم همش گریه میکردمببخشید گل مامان حسابی اذیتت کردم. بابایی رفت.منم نشستم پای تلویزیون یه نیم ساعتی گذشت براش زنگ زدم گفت مهسا یه خبر بد ساعت پرواز تغییر کرده بود به من خبر ندادن من دقیقا این شکلی شدم .گفتم الان میام سریع حاضر شدم و رفتم فرودگاه.پرواز بعدی ساعت 10.50 بود پرواز محمدم قرار بود ساعت 9 باشه اما ساعتش تغییر کرده بود و 7 صبح پریده بود.گفتیم چی کار کنیم چی کار نکنیم چون به پرواز بعدی که داشت هم نمیرسید گفتیم با اتوبوس بره اون طوری تا 5 عصر با هم بودیم اومدیم بریم تا ترمینال که من حالم تو فرودگاه بهم خورد چشمامم داشت در می اومد نی نی جان چرا اخه مامان جان؟؟؟خلاصه برو و بیا تا اینکه به این نتیجه رسیدیم همون با پرواز بعدی بره بهتره.تو این چند ساعت کلی از دلتنگیمون کم شد خیلی خوب بود.منم عصرش کلی از وسایلامو جمع کردم و دوباره کوچ کردم خونه بابام.
تو این هفته یه روز از ظهر رفتیم خونه مادر جون تا شب هم اونجا بودیم منم شلوار لی پوشیده بودم اصلا فکر نمی کردم اذیت شم به قدری دلم درد گرفته بود که به سختی صاف وامی ستادم.دیگه اون شلوار لی منم به خاطره ها پیوست اوهههه تا من دوباره به اون سایز برگردم.
یه کیک خوشمزه بابایی برامون خرید که خیلی چسبید اخه من نرسیدم براش کیک بگیرم اینم از عکسش
عزیزم امیدوارم این هفته رو هم با سلامتی پشت سر بذاریم