عید نزدیکه
سلام عزیزم...روزهای اخر سال 91 داره میگذره اینسال هم با تمام خوبی هاش و بدی هاش در حال تموم شدنه.بزن دست قشنگه روواسه مامان که کلی کار خونه کردهکلی هم خسته شدم..هنوز هفت سینمو نچیدم بهترین شوق عید همین هفت سینشه.پس فردا مامان بزرگت خاله و دایی وبابایی جون دارن میرن شمالمثل عید 91...یکشنبه از کلاس می اومدم که بابایی زنگ زد برام که دختر داییش سعیده زایمان کردهمنم این شکلی شدم اخه هنوز 6ماهو نیمش بود منم رو همه ی نی نی ها حساس..خلاصه اومدم خونه و حاضر شدم زنعمو حسنا و عمه مریم و مادر جوون اومدن دنبالم و رفتیم بیمارستان امام رضا.نی نیش تو دستگاه بود هیچ کس نیومد ببینش جز من..نازی منو برد nicu مامانی تا حالا نینی نارس ندیده بودم خیلی کوچولو بود نی نیش.ما هم کلی دعا کردیم که نینی سالم بمونه و خدا واسه مامان وباباش نگهش داره.اما خب عزیزم خدای مهربون بعضی وقتها صلاح ادما رو تو چیزای دیگه میدونه.چهارشنبه نی نیش فرشته شد.خیلی دلم براش سوخت که این دم عیدی کامش تلخ شد.ان شالله خدا هرچه زودتر یه نی نی خشملو مهمون دلش کنه.عزیزم اینو همیشه بدون که خدا مهربون ترین و بزرگترین و بهترینه.دوستت دارم بهترینم