درد دل مامان نفس
سلام عزیزم..امروز برای من روز خوبی نبود.دوست ندارم بنویسم از بدی.ها.اما همیشه بدون که همونطور که دنیا پر از قشنگیه پر از خوبیه ..بدی هم هست.امروز روز تحویل پروژه درس طرح دو من بود مامانی معماری میخونه.خیلی کارم خوب بود و هرچی میخواست کامل برده بودم.بابایی خیلی کمکم کرد خیلی زیاد.دیشب تا 5صبح روش کار کردم اما......استادم حتی به خودش زحمت نداد نگاش کنه نذاشت بازش کنم حذفم کرد عزیزم یه درس 4 واحدیرو.نمیدونم چه پدر کشتگی با من داشت این جباری.منم یه پام پیش مدیر گروه بود و یه پام پیش ریس دانشکدمون.فعلا قرار شده کتبا بنویسم و ببرمش پیش ریس دانشکدمون.نمیدونم تهش چی میشه ولی میخوام تا تهش برم.میخوام زود درسم تموم شه تا بیای نفسم دوست دارم خودمو وقفت کنم نه بذارمت پیش دیگران تا برم دانشگاه.اگه شد تو پست بعد عکسای کارمو میذارم عسلم.خواب دو ساعته دیشب من و گریه های امروزم نتیجش شد یه مامانیه خسته.از همین جا میگم محمد عزیزم خیلی دوست دارم ممنونم به خاطر همه چیز